محل تبلیغات شما

امروز اولین روز روتیشن روانپزشکی بود، تک اینترن بودم، باید میرفتم اورژانس مردان و مریض هارو میدیم.

صبح پاشدم و رفتم بیمارستان خورشید، جلوی در قسمت روانپزشکی 2تا غول گنده به نام های بادیگارد وایساده بودن، رفتم داخل، 1در با میله های فی اورژانس مردان رو از ما جدا می‌کرد.

پرونده ها و برداشتمو ری اردر کردم. رزیدنت اومد و رفتیم داخل اتاقی تا مریض هارو ببینیم، مریض اول آقای 36 ساله اومد داخل.

_سلام

+سلام

_چطوری؟چی شده؟

+من ک چیزیم نیست الکی منو آوردن

_کی آوردتت؟

+انیشتین

_چرا؟

+ما خیلی ساله با هم کار می‌کنیم، ما مرکز فیزیک دنیاییم، من و انیشتین 1 قرنه با هم کار میکنیم

_مگه تو چند سالته؟

+24

_چطوری 24سالته ولی 1 قرنه با انیشتین؟

+ما مرکز عالمیم،

یهو دستشو گذاشت روی مچش و با 1 انگشتش فشار داد

_داری چیکار میکنی

+دارم مرکز کائنات رو کنترل میکنم،من خدام، 1زمانی امام حسین بودم، الان خدا شدم، به کسی نگیا، من میدونم همه دنیا چطوره

_ذهن منم میخونی؟ میتونی؟

+میتونم، و بعد با سرش واسم تاسف خورد.

بعدش رفت توی حس و هرچی باهاش حرف زدیم جواب نداد، چون در حال کنترل مرکز کائنات بود.

بادیگاردهای غول پیکر اومدنو بردنش توی قفس خودش.

روانپزشکی و انیشتین

آرامشت، آرزویم است.

طرح من دارم میاااام

مرکز ,مریض ,روانپزشکی ,انیشتین ,داخل ,کنترل ,هم کار ,با هم ,اورژانس مردان ,مرکز کائنات ,قرنه با

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کابین زئوس کسب درآمد از بیت کوین حلیه خدا پخش کلی بنرهای آماده ( کربلا - تسلیت) - پخش بنر های مناسبتی - چاپ ارزان به صورت شبانه روزی Richard's page بیست catchtotiback germewhopen مشاورین املاک اندیش ملک Audrey's site